میدونی که تلگرام فیلتره ، اول فیلتر شکن رو روشن کن بعد روی دکمه زیر بزن
برای مشاهده ویدئو های راز های تاثیر گذاری روی مردان وارد کانال تلگرام زیر شو
کانال تلگرام بی نظیر ترین بی کلام هایی که باید تا قبل از مرگ بشنوید(کانال دنیای بی کلام)
“شارل آزنوور” (Charles Aznavour) نویسنده ی ارمنی الاصل در 22 ماه می سال 1924 در پاریس متولد شد. او نویسنده، خواننده، ترانه سرا، بازیگر و دیپلمات بود.” آزنوور” در طی هفتاد سال کار حرفه ای در بیش از 60 فیلم بازی کرده و بیش از هزاران آهنگ ساخته است. بشنوید آهنگ زیبای Yesterday, When I Was Young را از این خواننده معروف. اجرای زنده این آهنگ را می توانید در کانال alphaTrack مشاهده کنید.
برای دانلود آهنگ اینجا کلیک کنید
Yesterday when I was young
دیروز که جوان بودم
the taste of life was sweet as rain upon my tongue
طعم زندگی همچون باران شیرین بود بر زبانم
I teased at life as if it were a foolish game
زندگی را دست می انداختم گویی بازی احمقانه ای بود
the way the evening breeze may tease a candle flame
همانگونه که نسیم شامگاهی شعله شعمی را دست می اندازد
The thousand dreams I dreamed, the splendid things I planned
هزاران رؤیا در سر داشتم، برنامه های باشکوهی می چیدم
I always built… alas! on weak and shifting sand,
دریغا که همیشه آنها را بر شن های سست و روانی می ساختم
I lived by night and shunned the naked light of day
شب ها زندگی می کردم و از نور عریان روز دوری می جستم
and only now I see how the years ran away
و حالاست که می بینم آن سال ها چطور از دستم رفتند
Yesterday when I was young
دیروز که جوان بودم
So many drinking songs were waiting to be sung
ترانه های مستی آور بسیاری چشم به راه بودند تا خوانده شوند
So many wild pleasures that lay in store for me
لذت های رام نشدنی بسیاری برای من اندوخته شده بود
and so much pain my dazzled eyes refused to see
و چه بسیار رنج هایی که چشمان خیره ام حاضر به دیدنشان نبود
I ran so fast that time and youth at last ran out
چنان سریع دویدم که زمان و جوانی سرانجام به پایان رسید
I never stopped to think what life was all about
هرگز نایستادم تا بیندیشم زندگی اصلا درباره چه بود،
and every conversation I can now recall
و هر گفتگویی را که اکنون می توانم به یاد بیاورم
concerned itself with me, and nothing else at all
مرا در خود فرو می برد و دیگر هیچ
Yesterday the moon was blue
دیروز ماه آبی بود
and every crazy day brought something new to do
و هر روز برایمان چیز تازه ای به ارمغان می آرود
I used my magic age as if it were a wand
طوری از عمرم استفاده کردم که انگار عصای جادویی بود
and never saw the waste and emptiness beyond
و هیچوقت چیزی فراتر از بیهودگی و پوچی ندیدم
The game of love I played with arrogance and pride
بازی عشق را با غرور و سرافرازی بازی کردم
and every flame I lit too quickly, quickly died
و هر شعله که ای افروختم، زود زود، خاموش شد
the friends I made all seemed, somehow, to drift away
دوستانی که پیدا کردم به نظر می رسد همه به نوعی سرگردان شده اند
and only I am left on stage to end the play
و فقط من روی صحنه باقی مانده ام تا این نمایش نامه را تمام کنم
there are so many songs in me that won’t be sung,
ترانه های زیادی درونم هست که خوانده نخواهد شد
I feel the bitter taste of tears upon my tongue
طعم تلخ اشک را بر زبانم حس می کنم
And the time has come for me to pay for yesterday
و مرا زمان تاوان پس دادن فرا رسیده است برای دیروز
When I was young
که جوان بودم