میدونی که تلگرام فیلتره ، اول فیلتر شکن رو روشن کن بعد روی دکمه زیر بزن
برای مشاهده ویدئو های راز های تاثیر گذاری روی مردان وارد کانال تلگرام زیر شو
کانال تلگرام بی نظیر ترین بی کلام هایی که باید تا قبل از مرگ بشنوید(کانال دنیای بی کلام)
“شارل آزنوور” (Charles Aznavour) نویسنده ی ارمنی الاصل در 22 ماه می سال 1924 در پاریس متولد شد. او نویسنده، خواننده، ترانه سرا، بازیگر و دیپلمات بود.” آزنوور” در طی هفتاد سال کار حرفه ای در بیش از 60 فیلم بازی کرده و بیش از هزاران آهنگ ساخته است. بشنوید آهنگ زیبای À ma fille را از این خواننده معروف. اجرای زنده این آهنگ را می توانید در کانال alphaTrack مشاهده کنید.
برای دانلود آهنگ اینجا کلیک کنید
“À ma fille”
“به دخترم”
Je sais qu'un jour viendra car la vie le commande
Ce jour que j'appréhende où tu nous quitteras
Je sais qu'un jour viendra où triste et solitaire
En soutenant ta mère et en traînant mes pas
Je rentrerai chez nous dans un "chez nous" désert
Je rentrerai chez nous où tu ne seras pas.
می دانم روزی خواهد آمد، از ناگزیری زندگی
روزی که درمی یابم تو از پیش ما خواهی رفت
می دانم آن روز تنهایی و غم فرا خواهد رسید
وقتی پا کشان عصای دست مادرت باشم
وقتی به برهوت خانه مان برمی گردم
به خانه ای که از تو خالی است
Toi tu ne verras rien des choses de mon cœur
Tes yeux seront crevés de joie et de bonheur
Et j'aurai un rictus que tu ne connais pas
Qui semble être un sourire ému mais ne l'est pas
En taisant ma douleur à ton bras fièrement
Je guiderai tes pas quoique j'en pense ou dise
Dans le recueillement d'une paisible église
Pour aller te donner à l'homme de ton choix
Qui te dévêtira du nom qui est le nôtre
Pour t'en donner un autre que je ne connais pas.
چیزی از آنچه در قلب من است بر تو پیدا نیست
چرا که چشمانت را آویز شور و شادی پوشانده
و من لبخندی تلخ بر چهره دارم که بازش نمی شناسی
طرح لبخندی که براستی لبخند نیست
به هنگامی که دردهایم را می پوشانم و گام به گام
فارغ از آنچه می گویم و می اندیشم تو را به دم حجله می رسانم
در میان حال ملکوتی یک کلیسای آرام
که دستت را در دست مردی بگذارم که برگزیدی
چه کسی لباس نامت را خواهد درید
و نامی بر تنت خواهد کرد که نمی شناسم
Je sais qu'un jour viendra tu atteindras cet âge
Où l'on force les cages ayant trouvé sa voie
Je sais qu'un jour viendra, l'âge t'aura fleurie
Et l'aube de ta vie ailleurs se lèvera
Et seul avec ta mère le jour comme la nuit
L'été comme l'hiver nous aurons un peu froid.
می دانم روزی خواهد آمد که سنت قد دهد
به در هم شکستن این قفس، به باز کردن راهت در زندگی
می دانم روزی خواهد آمد که غنچه زندگی ات شکوفه خواهد زد
و پرستوی عمرت پر خواهد گرفت
و من و مادرت تنها، روزمان همچون شب
تابستانمان چون زمستان ذره ای سوزناک تر خواهد شد
Et lui qui ne sait rien du mal qu'on s'est donné
Lui qui n'aura rien fait pour mûrir tes années
Lui qui viendra voler ce dont j'ai le plus peur
Notre part de passé, notre part de bonheur
Cet étranger sans nom, sans visage
Oh! combien je le hais
Et pourtant s'il doit te rendre heureuse
Je n'aurai envers lui nulle pensée haineuse
Mais je lui offrirai mon cœur avec ta main
Je ferai tout cela en sachant que tu l'aimes
Simplement car je t'aime
Le jour, où il viendra.
و مردت هیچ نمی داند از زخمی که بر جا گذاشته
او که هیچ کاره بود در آن سالهای پر و بال گرفتنت
او که آمده است بخشی از گذشته مان را، بخشی از شادی مان را
آنچه که بیش از همه ترسش را داشتم، برباید
این غریبه بی نام و بی چهره
آه. چه قدر بیزارم از او
هرچند اگر سر این دارد که خوشبختت کند
همه بیزاریم را از او فرو خواهم خورد
بلکه قلبم را در دستان تو به او ارزانی خواهم کرد
من همه این کارها را می کنم چرا که می دانم دوستش داری
چرا که من دوستت دارم
به روزی که دست آخر خواهد آمد